سالها پیش، یکی از اساتید دانشگاهم به من گفت که دیگر واقعاً چیز زیادی نمیخواند که از آن لذت میبرد – گمان میکنم یکی از مقالههای من را علامتگذاری میکرده است – اما یک بیت شعر بود که روز پیش خوانده بود. فکر کردم فوق العاده بود سپس آن را با صدای بلند گفت، و آنچه را که من به خاطر دارم گفت فقط بخشی از یک جمله بود، فقط این:
در زمستان که گرگها جز باد چیزی برای خوردن ندارند…
من از آن زمان نتوانستم این خط را ردیابی کنم، بنابراین تقریباً مطمئناً اشتباه کرده ام. با این حال، چیزی که هرگز فراموش نمیکنم، روشی بود که او بر آن سه کلمه اصلی W که شکل و قوت فکر را میبخشد تأکید کرد. زمستان، گرگ ها، باد. هر کدام از اینها تقریباً دردناک بود: وقتی دهانش را ترک میکردند، از شدت سرما سفید شده و محکم میکوبیدند. من با اجرای بداهه منتقل شدم. من هنوز هستم. ممنون جان
همه اینها می گویند زمستان در راه است. روزها زودتر تاریک می شوند، ظهرها آسمان کم و خاکستری است و من یک بار دیگر تمام کارهای معمولی زمستان را انجام می دهم. من در کمد برای دستکش و روسری شکار می کنم. وقتی همسایههایم دایناسور کریسمس بادی خود را روشن میکنند، پنجره اتاقی را که در آن کار میکنم را میبندم که همان چند نوار بابانوئل در حال آمدن به شهر است و من سانگ فروید میگیرم. : Tales of Werewolves به رایانه شخصی من بازگشته است. به زودی من هم جز باد چیزی برای خوردن نخواهم داشت.
بازی Sang-Froid در دسامبر ۱۸۵۸ در کانادا اتفاق میافتد و کاملاً یک بازی زمستانی است تا بازی کریسمس. در یک مزرعه منزوی و منزوی، شیطان خود چشمش به خواهر جنگ زده دو چوب بردار محلی است. این یک پیش فرض ساده و نسبتاً واضح است و آنچه از آن آشکار می شود یک بازی از اختراعات و تخیل ساختاری بزرگ است. به نظر می رسد هسته سنگ فروید از ایده اصلی دفاع از برج به بیرون گسترش می یابد، در حالی که نحوه عملکرد کل آن، به ویژه حس سرعت و مکان آن و رویکرد آن به هوش مصنوعی دشمن، همیشه حس واقعی را برای من ایجاد می کند. تحت تعقیب بودن و توسط حیوانات وحشی احاطه شده است. پس سانگ فروید به آن ردیف شعری تعلق دارد که مدرس قدیمی من به من گفت، همراه با آثار کلاسیک عجیب و سردی مانند گرگ های ویلوبی چیس و جعبه دلپذیری های فوق العاده عجیب مازفیلد. اینها همه داستان هایی هستند که در آن خطر وحشی برای همیشه در صخره ها نهفته است، و جایی که گوینده حداقل یک پای خود را در برف دارد.
من می گویم Sang-Froid یک بازی دفاعی برج است، اما اگر انتظار یک چرخش استاندارد در این ژانر را دارید، سردرگم خواهید شد، و سپس، امیدوارم، خوشحال شوید. هر روز، روی نقشه تاکتیکی مزرعه خود و بیابان اطراف شناور میشوید، تلههایی قرار میدهید و دفاعی را تقویت میکنید. این به این دلیل است که هر شب شیطان گرگ ها و هیولاهای دیگر را برای حمله به شما می فرستد. با این حال، هنگامی که سیستم دفاعی شما تنظیم شد، فقط نمینشینید و منتظر میمانید و گرگها و هیولاها را تماشا نمیکنید که راه خود را به سمت شما میبرند در حالی که ابزارهای شما رتبهها را کم میکنند.
در عوض، باید در جنگل و برف بیرون بیایید و خودتان نبرد را به سمت دشمن ببرید. این به این دلیل است که شما همیشه در سانگ فروید عقب هستید. تلههای شما تنها میتوانند کارهای زیادی انجام دهند، و برنامههای شما تا این حد موفق خواهند بود، بنابراین با تبر و تفنگ باید در تاریکی به اطراف بچرخید و تنها عنصر گردشی باشید که منجر به پیروزی میشود.
من دارم کارها را ساده می کنم. برخی تله ها عالی هستند. تورهای پر از سنگ که روی دشمنانی که از بین آنها عبور می کنند می ریزند، برای مثال، می توانند دو یا سه گرگ را در یک زمان بیرون بیاورند. اما آنها به شما نیاز دارند که از نظر فیزیکی در آنجا باشید تا شلیک را انجام دهید تا آنها را پایین بیاورید. شما باید شخصاً حضور داشته باشید تا آنها اصلاً کار کنند. تلههای دیگر، مانند تلههای خرس که اغلب در کارتونهای قدیمی میبینید، به میزان مشخصی آسیب میرسانند، اما راهحلی برای مشکلات شما نیستند. برخی از تله ها در برابر برخی از دشمنان قوی و در برابر برخی دیگر ضعیف هستند. و بسیاری از چیزهایی که در طول روز قرار میدهید واقعاً تله نیستند، بلکه برجها و زیپلاینهایی هستند که به شما امکان میدهند سریعتر بگردید، یا آتشسوزیهایی که زمان بیشتری را قبل از حمله دشمنان به شما میدهند.
سانگ فروید واقعاً در کنار هم آوردن همه این چیزهاست. اطلاعات زیادی از قبل در اختیار شما قرار می دهد: می آموزید که دشمنان موجی به کدام سمت حمله می کنند، تعداد آنها چقدر خواهد بود و چه نوع هایی وارد خواهند شد، و حتی می توانید مسیرهایی را که هر شب طی می کنند را ببینید. بنابراین وظیفه شما این است که وارد آن شوید و همه چیز را به هم بزنید. مسیرهایی را که دشمنان شما دنبال میکنند، مطمئناً به دام بیاندازید، اما همچنین روی فریفتن آنها از مسیرشان، با فریاد، با وسایلی که روی باد حمل میشوند، کار کنید، و سپس آنها را در تنگنا قرار دهید، آنها را در بن بستها جمع کنید، آنها را به هر جایی که برای شما مناسب است هدایت کنید. آنها را در
این به خودی خود عالی است، اما این دشمنانی هستند که با آنها روبرو می شوید که همه آن را واقعاً به یاد ماندنی می کنند. به زبان ساده، گرگهای سانگ فروید و دیگر وحشتهای نیمهشب برای بازی دوباره و دوباره به سادگی جذاب هستند. آنها احساس می کنند حیوانات وحشی واقعی هستند – تا حدی قابل پیش بینی هستند، اما همچنین تحت تأثیر شهوت خون قرار می گیرند، در هنگام شروع دیوانگی، مستعد اتصال کوتاه هستند.
از این نظر، بازی از مکانیکی به نام Fear Factor لذت میبرد، که میزان ترس دشمنان شما را در هر لحظه اندازهگیری میکند و آن را تبدیل به یک شمارنده میکند که به شما نشان میدهد چقدر زمان دارید تا آنها ترس خود را کنار بگذارند و حمله کنند. بنابراین آنها سرعت و دایره می روند، و شما می توانید اولین نفری را که قرار است اول تسلیم شود و با یک نشانگر خاص برجسته شده را ببینید. به نوبه خود، شما آنجا می ایستید و دشمنان خود را تماشا می کنید و نه تنها در فضا بلکه از نظر مدیریت فاصله زمانی بین حملات آنها از آنها فاصله می گیرید. در میان این شکافهای زمانی، زمانی را که برای شارژ مجدد تفنگ خود نیاز دارید و زمانی که برای شارژ مجدد دمهای ترسناک نیاز دارید، در نظر بگیرید. استقامت خود را در نظر بگیرید، که کنترل می کند حملات غوغایی شما چقدر موثر هستند و چقدر می توانید طفره بروید. تمام تلههایی را که در طول روز گذاشتهاید و اینکه آیا هنوز هم برای استفاده در دسترس است یا خیر، در نظر بگیرید.
زیرا این ماده نهایی است. این فقط یک دنیای زوزهکشیده با باد نیست، بلکه یکی از کمیابیها نیز هست. تله ها امتیاز عمل و همچنین اغلب پول دارند، و شما هرگز از هیچکدام چیز زیادی ندارید. شما میتوانید یک شب برنده شوید و با تمام منابع خود بیرون بیایید، و بسیاری از تلههای خود را نیز از کار انداختهاید: جان سالم به در بردهاید، اما هنوز خراب هستید. چقدر پیچ خورده؟ به ندرت پیش نمیآید که در اواسط بازی ضربه بزنم و متوجه شوم که هر شب با دو گلوله به نبرد میروم، و کمی با یک طرح پشتیبان. ترس و خشم و ناامیدی – این یک بازی است که برای سیستم لیمبیک برنامه ریزی شده است.
بله، همه اینها به طرز باشکوهی وحشتناک به نظر می رسد، این همان چیزی است که شما از یک بازی درباره ترساندن در طبیعت تاریک قرن نوزدهم کانادا می خواهید. اما آن انشعاب وحشی واقعی در مرکز بازی – نفس نفس زدن و گرگی دندان تیز آن – به سانگ فروید اجازه می دهد تا یک طلسم منحصر به فرد بر روی بازیکنان بیافریند. تعداد کمی از بازیها میتوانند به شما احساس شکست شدیدی بدهند: بدون منابع، زمان و ایدهها، دچار فروپاشی اقتصادی و فضایی. اما آن هوش حیوانی که در هر برخورد احساس میکنید برای دخالت در آن آنقدر جذاب است که همیشه شما را برمیگرداند. بازگشت به تاریکی و یخ. بازگشت به گرگ ها
منبع: https://www.eurogamer.net/winter-is-coming-so-it-must-be-time-to-play-sang-froid-again