من احساس ارامش می کنم. من نگران بازی جدید آواتار بودم که پیش نمایش کریس را قبلاً خواندم در سال به دلیل اینکه فیلمی از درگیری های مسلحانه و صحبت از سیستم های غارت و کاردستی وجود داشت. و من با خودم فکر کردم، “این نیست – این فانتزی آواتار نیست.” من از فیلمها خوشم میآید – آنجا هم گفتهام – زیرا آنها مرا به مکانی خارقالعاده میبرند، جایی که مردم بلند قامت ناوی در درختهای غولپیکر زندگی میکنند و با لباسهای کمربند میدوند و روی چیزهای دایناسور مارمولک پرواز میکنند. این همان فانتزی است – این همان چیزی است که من می خواهم. من می خواهم احساس کنم که در فیلم هستم. پس با در نظر گرفتن این موضوع، به شما می گویم “آرام شدم”، زیرا آواتار: مرزهای پاندورا کاملاً این را دریافت می کند – و به روش های کاملاً تماشایی موفق می شود به فانتزی ضربه بزند.
پس شاید بدیهی است که در بازی من یک ناوی بلند قد آبی هستم. من تقریباً یک ربع به بازی پریدم، بنابراین دلم برای همه چیدمان داستان تنگ شده است، اما وجود دارد یک تریلر جداگانه این توضیح می دهد که من چه کسی هستم و شما چه کسی خواهید بود. به طور خلاصه: ما ظاهراً توسط RDA – انسانها – ربوده شدیم و اکنون به خانواده ناوی خود فرار کردهایم و یاد میگیریم که دوباره با زندگی در آنجا ارتباط برقرار کنیم.
آنچه مهم است این است که ناوی ها با من به عنوان یکی از خودشان رفتار می کنند و من در میان آنها زندگی می کنم، به این معنی که من آزادم هر طور که می خواهم از پایگاه درختان غول پیکر آنها بیایم و بروم. آنها با من صحبت می کنند، تا زمانی که چیزهایی را به جامعه بزرگتر اهدا کنم، به من لوازم می دهند، و به من وظایفی می دهند که انجام دهم. تا آنجا که انسان ها می روند: من با آنها کاری ندارم. آنها هنوز هم تهدید شماره یک برای جهان هستند، اما به غیر از چند جوخه که در جنگل گشت زنی می کنند، من آنها را نمی بینم. من برای ناوی کار می کنم.
ناوی بودن به معنای من هم هست احساس کنید مانند یک ناوی، که نه تنها به این معنی است که من قد بلندتر و قوی تر و توانمندتر از یک انسان هستم، بلکه به این معناست که من دنیای طبیعی اطرافم را قوی تر احساس و احساس می کنم. من می توانم دست دراز کنم و گیاهانی را لمس کنم که به من واکنش نشان می دهند (بیشتر مهربانانه). من می توانم حیواناتی را که از من می ترسند آرام کنم و سپس با بیرون کشیدن دستگاه های ردیاب انسان از آنها به آنها کمک کنم. من حتی میتوانم دید ناوی خود را برای دیدن مسیرهای عطر و بوی حیوانات و نقاط دیدنی در جنگل اطرافم متمرکز کنم، یا تعیین کنم که آیا شکلهای زندگی با من خصمانه هستند یا خیر. احساس میکنم به اینجا تعلق دارم، در طبیعت، و اینجا مکانی رنگارنگ و زیباست. آیا سکانسی را در فیلم اصلی آواتار به یاد دارید که در آن جیک سالی، به عنوان یک ناوی، دنیای خود را در شب برای اولین بار تجربه می کند – نوعی شکوه و جلال بیولومنسانس؟ مثل اونه؛ صورتی های نئونی و بنفش و آبی به آرامی از گیاهان اطراف شما ساطع می شود و همه آن را در جذاب ترین رنگ ها می پوشاند.
قابلیتهای فیزیکی افزایش یافتهای که من دارم این است که میتوانم یک پرش قویتر انجام دهم و میتوانم دوبار پرش کنم. من همچنین میتوانم در امتداد زمین بلغزانم (اگرچه نگهداشتن اسپرینت و خمیدن روی ماوس و کیبورد بسیار پیچیدهتر از کنترلر است – یکی از معدود پیادهسازیهایی که احساس میکنند بازی با کنترلکنندهها طراحی شده است تا کنترلهای دسکتاپ سنتی. ) و روی تاقچه های نزدیک بپوشید. هیچ صعود عنکبوتی مانند Assassin’s Creed وجود ندارد، که به نظر من عجیب است، زیرا بازی به وضوح من را در درختان می خواهد. حتی در این صورت، رسیدن به آنجا با استفاده از آزمون و خطا به جای آن، تاقچه ها را به هم ریخته است. کمی شبیه این است که شما در یک بازی مانند Skyrim بالا می روید، به مناظر می پرید تا زمانی که چیزی را بگیرید و بتوانید خود را بالا ببرید. اینجا دست و پا چلفتی به نظر میرسد، اما قابل عبور است، و کمکهای محیطی زیادی به شکل افزایش سرعت گیاهی و سکوهای پرتاب و تاکهای کوهنوردی وجود دارد تا شما را در حرکت نگه دارد.
به عنوان یک ناوی، من نیز مرگبار هستم، و خوشحالم که – در تجربه محدودی که از نبرد در این نسخه نمایشی دارم – می بینم که یک تیر به زیبایی پرتاب شده برای فرستادن یک سرباز معمولی در حال حرکت به زیر درختان جنگل کافی است. من حتی میتوانم به سرعت آن سربازان لباس بیرونی بزرگ را با «پیکان حتی بزرگتر» خود که از فیلمها به خاطر خواهید آورد، پایین بیاورم. این یک ماجرای یکباره نیست، اما کافی است بگویم که احساس می کنم انسان ها باید از من بترسند. سعی میکنم زیاد از اسلحه استفاده نکنم، اما وقتی این کار را میکنم بسیار قدرتمند است، و کارکنانی دارم که میتواند مواد منفجره را پرتاب کند.
با این حال، هیچ کجای فانتزی آواتار در دمو قویتر از سکانس جستجوی اصلی نیست که من را به بالای مجموعهای از صخرههای غیرممکن – و در برخی موارد شناور – میبرد تا ادعا کنم یک کوه پرنده، یک ایکران، متعلق به خودم. باز هم، این یک سکانس است که مستقیماً از فیلم اصلی خارج شده است. من از میان بهشت استوایی بر لبههای خطرناک و از میان آبشارها و تاکهای طنابدار بزرگ بالا میروم (اگرچه کشف میکنم که همه آنها سکو محسوب نمیشوند) تا حق ناوی باستانی پیوند با کوه را انجام دهم. و لحظاتی وجود دارد، پس از بیرون آمدن از فضاهای بسته، جایی که Avatar: Frontiers of Pandora واقعاً از نظر منظره ای که ارائه می دهد، خم می شود. در اطرافم، بسیار پایین تر، می توانم بالای سایه بان جنگل را ببینم که پوشیده از مه است، در حالی که بالای سرم، با دیدن جزایر شناور نمادین (دوباره، از فیلم) فروتن هستم.
انگار این کافی نبود، امواج تم ارکستر آواتار شروع به بوفه کردن من در قسمت باقی مانده از صعود کردند، و هر چه به هدفم نزدیکتر می شوم بیشتر و بیشتر می شود. همراه با منظره و راهنمای ناوی من که به آرامی مرا به خاطر کند بودن سرزنش می کند، به علاوه تصدیق کاری که قرار است انجام دهم، و جایگاهی که در جامعه ناوی دارد، همه اینها ظرفی از احساسات را در من برمی انگیزد. .


بعد، اینجا، اکران است، که من چند بار سعی می کنم آن را آرام کنم، قبل از اینکه یکدفعه از طریق تار ارتباطی مو مانندم به هم بپیوندیم، و بعد به نحوی می افتم، و می افتم، قبل از اینکه ایکرانم به پایین بیفتد. برای گرفتن من در هوا و ما با هم اوج می گیریم، هیجان انگیز. تنها چیزی که میشنوم، هوای تند و تیز اطرافم است، در حالی که به بالای زمین بازی جنگل خود شیرجه میزنم. این تمام چیزی است که من از یک فانتزی آواتار میخواهم، و آن را دوست دارم، اما – و اما چیزهایی هم وجود دارد – چیزهایی وجود دارد که من هم در مورد آنها مطمئن نیستم.
بزرگترین نگرانی من وضوح ناوبری در یک جنگل بسیار انبوه است، و اینکه چگونه همیشه مشخص نیست کجا باید بروم. این یک بازی جهان باز است، بنابراین یافتن راه من از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا من کارهای زیادی از آن انجام خواهم داد، اما سیستم نشانگر چراغی که بازی از آن استفاده می کند (ستون نوری که هنگام استفاده از ناوی خود می بینید) دید) به سختی قابل مشاهده است، به خصوص در مقابل جنگل شلوغ. هر چه به فانوس دریایی نزدیکتر میشوید سختتر میشود، زیرا ستون – به دلایلی نامعلوم – به علامت اسلش بسیار کوچکتر تغییر میکند. سپس، وقتی آنقدر نزدیک در نظر گرفته میشوید که در «منطقه» اهداف هستید، نشانگرها بهکلی حذف میشوند تا بتوانید به دنبال چیزی بگردید. اما نواحی می توانند بزرگ و آنچه شما به دنبال آن هستید کوچک باشد و می تواند به لحظات ناامیدکننده ای منجر شود.
من یک چنین لحظه ای را دارم که برای گرفتن ایکران خود بالا میروم، زمانی که بازی به من میگوید که در کنار آتش صبر کنم تا کسی برسد. خوب، به جز اینکه من نمی توانم آتش کمپ را پیدا کنم، و چون من “در منطقه” در نظر گرفته می شوم، بازی مکان آن را مشخص نمی کند، بنابراین من در نهایت برای چند دقیقه به اطراف می دوم تا در نهایت – زیرا من بیدار هستم بالا در موقعیتی نامطمئن – پایم را گم می کنم و از برخی مناظر می افتم تا بمیرم. با این حال، به طور غیر منتظره ای، این به من لطف می کند، زیرا وقتی دوباره بارگیری می کنم، ایست بازرسی همان آتشی است که به آن نیاز دارم. این اولین بار نیست که با ناوبری مشکل دارم و تنها کسی نیستم که در گروه مطبوعاتی خود با آن دست و پنجه نرم می کنم، بنابراین برای بقیه بازی نشانه نگران کننده ای است.




این پیچیدگیهای ناوبری (که فکر میکنم میتوان به راحتی آنها را برطرف کرد) به یک احساس کلی ناخوشایند در سراسر بازی گره خورده است، و این احساس که با کشیدن ایده آواتار از طریق پرس یوبیسافت، بدون نیاز به یک بازی منتشر نشده است. چند پیچ خوردگی حرکت و توانایی های ناوی را در نظر بگیرید: آنها به من احساس توانایی جسمی بیشتری نسبت به یک انسان می دهند، اما همچنان کاملاً شبیه انسان هستند. انگار که من یک انسان قد بلندتر با پرش دوبل نسبت به یک گونه دیگر هستم. و درخت مهارت پتانسیل ارتقاء هیجان انگیز زیادی را در خود جای نمی دهد: بیشتر آن درصد سود اضافی در آسیب یا جمع آوری منابع یا مخفی کاری است. مسلماً یک توانایی بسیار جالب در ارتباط با شکار وجود دارد که به موجب آن میتوانید تمام حیات وحش را دوست داشته باشید، اما این یک مهارت سطح بالایی است که برای باز کردن آن به همه مهارتهای دیگر نیاز دارید.
این مشکل مشابهی است که من با غارت و دستکاری دارم: کاملاً به نظر نمی رسد که مناسب باشد. من نمیخواهم در ظروف انسانها به دنبال قطعاتی از تجهیزات باشم تا به زره Na’vi خود اضافه کنم، اما بازی از من میخواهد، بنابراین این کاری است که انجام میدهم. من هم نمیخواهم مهمات تفنگ خود را بسازم، زیرا چرا این کار را انجام دهم؟ اما ظاهرا من هم باید این کار را انجام دهم. این حلقه بازی جهان باز Ubisoft است که هیچ کدام مرا به عمق پاندورا نمی کشاند اما باعث می شود احساس کنم دارم یک Far Cry تغییر یافته بازی می کنم.

همچنین من را نگران میکند که اولین تلاش اصلی که در بازی به ما داده میشود شامل جمعآوری چیزی است که به طور مؤثر لانه زنبوری از جنگل اطرافمان است، بنابراین این یک تلاش واکشی است – یک تلاش واکشی کوئست اصلی. و اگر آنهایی را که در تلاش اصلی هستند به دست آورید، چه چیزی را از طرفین به دست خواهید آورد؟ فروشگاهی که در بازی می بینم در حالی که در حال غر زدن در منوها هستم، من را نیز نگران می کند، زیرا لایه دیگری از انتزاع شرکتی از چیزی است که بازی واقعاً باید درباره آن باشد.
اما من فقط یک نگاه اجمالی دیده ام. با قضاوت بر اساس نقشه، دنیای قابل بازی عظیمی برای کاوش وجود دارد، و من به سختی هیچ یک از آن را ندیده ام. و وقتی به طور تصادفی خودم را در قلمرو گربههای بیگانه پلنگ غولپیکر از فیلمها میبینم، دلگرم میشوم، که من به عنوان یک ناوی بسیار از آن میترسم، حواسم را خاموش میکند و تنها چیزی که میشنوم ضربان قلبم است. در گوش من و سپس، ناگهان، گربه آنجاست – و به همان اندازه بزرگ و سخت و ترسناک است که در فیلم ها بود.
بنابراین، در حالی که فرمول جهان باز Ubisoft کاملاً مناسب نیست، و من میتوانم برخی پیچیدگیها را اینجا و آنجا احساس کنم، همچنین به آن اهمیتی نمیدهم. از بسیاری جهات مرا به یاد فیلم ها می اندازد. من نگرانی هایی با آنها دارم، اما این مانع از تماشای آنها و لذت بردن از آنها نمی شود. و این نگرانی ها باعث نمی شود که بخواهم به آواتار: مرزهای پاندورا برگردم. لوینکلاث، من آمدم.
تنظیمات کوکی را مدیریت کنید
منبع: https://www.eurogamer.net/avatar-frontiers-of-pandora-can-be-awkward-but-im-a-sucker-for-the-fantasy-and-it-delivers-it